فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی. پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
ـ مطمئنی؟
- نه
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم.
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد و برای رفتن... عصای سفیدش رو بیرون آورد
خدایا با من قهری ...!!!
بنده ی من نماز شب بخوان که یازده رکعت است...
- خدایا! خستـه ام، نمـیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم!
- بنده ی من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان...
- خدایا! سه رکعت زیاد است!
- بنده ی من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا خدا...
- خدایا! من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم میپرد!
- بنده ی من! همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله...
- خدایا! هوا سرد است و نمـیتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم!
- بنده ی من! در دلت بگو یا الله، ما نماز شب برایت حساب میکنیم.....
بنده اعتنایی نمیکند و مـیخوابد.....
- ملائکه ی من! ببینید من این قدر ساده گرفته ام، اما بنده ی من خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده است، او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است،امشب با من حرف نزده است...
- خداوندا! دو بار او را بیدار کردیم، اما باز هم خوابید...
- ملائکه ی من! در گوشش بگویید پروردگارت، منتظر توست...
- پروردگارا! باز هم بیدار نمـیشود!
اذان صبح را مـیگویند، هنگام طلوع آفتاب است...
- ای بنده! بیدار شو، نماز صبحت قضا مـیشود...
خورشید از مشرق سر برمـی آورد. خداوند رویش را برمـیگرداند.
ملائکه ی من! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم؟
وای نه ... !خدای مهربونم..... با من قهری.....؟؟!
ولی باز هم خدا من رو می بخشد و باز هم ... !
مهر تو نشانى بود از جنت موعود |
قهر تو ز دوزخ دهداى شاه علامت |
آهو به سرا پرده عدل و کرم تو |
از شیر ژیان سخت گرفته است غرامت |
بر تیر بلا سینه سپر کردى و گفتى |
تیر ستم خصم به از تیر ملامت |
دست از بدنت گشت جدا در ره اسلام |
تا کار بسامان رسد از سعى همامت |
سقاى حرم بودى و لب تشنه و لیکن |
اغیار فتادند ز پستى به ظلامت |
غلتیده بخون دید چو آن قامت موزون |
یکباره دو تا شد ز غمت نخل امامت |
مى خواست برد سوى حرم پیکر پاکت |
افسوس که یک عضو نبود از تو سلامت |
امید (صفا) بر کرم و لطف تو باشد |
اى کان کرم بهر شفاعت به قیامت (97) |